سیب زمینی کمربند ایمنی خلاقانه تبلیغات

سیب زمینی: کمربند ایمنی خلاقانه تبلیغات اینترنت استفاده اتومبیل کمربند تصویر تصادف ایمنی برخورد

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار اجتماعی از کار میان اسید و سوزن صنعتی تا تن فروشی در 10 سالگی , فقر در حاشیه تهران

    فاطمه در 8 سالگی جهت مدتی هر روز به بهانه بستنی و… به کارگاه چوب بری کشیده می‌شد و آنجا مورد تجاوز قرار می‌گرفت. 

    از کار میان اسید و سوزن صنعتی تا تن فروشی در 10 سالگی , فقر در حاشیه تهران

    فقر در حاشیه تهران؛ از کار میان اسید و سوزن صنعتی تا تن فروشی در 10 سالگی

    عبارات مهم : زندگی

    فاطمه در 8 سالگی جهت مدتی هر روز به بهانه بستنی و… به کارگاه چوب بری کشیده می شد و آنجا مورد تجاوز قرار می گرفت.

    گندم های طلایی در کنار بزرگراه ای فرعی که سطح پر دست انداز آن چیزی میان آسفالت و خاکی هست، تکان تکان می خورند و بالای آن ها ابری تشکیل شده است هست. همه چیز در آن سوی گندم زار کوچک در هاله ای از غبار به چشم می آید. مردی سوار بر کمباین در میان گندم ها حرکت می کند و دروی محصول، ابر کوچکی را در نزدیکی شهری با زندگی های غبارآلود ایجاد کرده هست. کمی جلوتر از آن، بزرگراه به سمت خاکی شدن می پیچد و تا جایی پیش می رود که تا چشم کار می کند، خاک است و خاک و دخمه های آجری.

    به گزارش کشور عزیزمان ایران ؛ همین حوالی تهران، چند سال پیش مددکارها در کارگاهی را کوبیدند، مردی از کارگاه چوب بری بیرون آمد و گفت هیچ کس اینجا نیست، ولی کمی بعد از آن 4 دختربچه کمتر از ۱۰ سال با گریه و چهر ه هایی مستأصل به دو فرار کردند، بیرون آمدند و به مددکارها پناه بردند. آن طرف تر هم باغی است که پای دنیا دخترکی ۷ ساله را به خاطر تجاوز سرایدار به او به دادگاه باز کرد و پرونده اش را به دیوان عالی کشور رساند.

    از کار میان اسید و سوزن صنعتی تا تن فروشی در 10 سالگی , فقر در حاشیه تهران

    دختری که از ۴ تا ۶ سالگی به طور مستمر در همین باغ، به جسم نحیف و روح لطیفش تعرض می شده است هست. همین حوالی دختری زندگی می کند که پدرش افغان و مادر معتادش ایرانی هست. ۱۰ ساله است ولی شناسنامه ندارد. چند وقت پیش مادر او جهت دریافت مواد تلاش می کرد تا کودکش را به مردی اجاره دهد، مردی که کارش همین و در محله های فقیرنشین معروف هست. رویا هم حتی پیش از آنکه به سن بلوغ برسد به همین ترتیب، تجربه تجاوز را از سر می گذراند.

    از کار میان اسید و سوزن صنعتی تا تن فروشی در 10 سالگی

    فاطمه در 8 سالگی جهت مدتی هر روز به بهانه بستنی و… به کارگاه چوب بری کشیده می‌شد و آنجا مورد تجاوز قرار می‌گرفت. 

    اینجــــا، فقر و اوضــــاع نابسامان اقتصادی، کارهای سخت انجام دادن و تجربه خشونت های جنسی و جسمی خاطره ای یکسان میان فرزند هایی است که بعضی افغان هستند، بعضی ایرانی و بعضی ها نیز یکی از والدین ارزش ایرانی و دیگری افغان هست. مدیرعامل شرکت خدمات اجتماعی شهرداری پایتخت کشور عزیزمان ایران به تازگی با اعلام نتیجه های یک پژوهش راجع به ۴۰۰ کودک کار گفته است:«ثابت می کنیم که به ۹۰ درصد کودکان کار تجاوز می شود.»

    تجاوز میان زباله ها

    بالاتر از این منطقه، شهرکی از توابع جنوب تهران، در کنار کوره های آجرپزی بیغوله هایی ساخته شده است و چند خانوار آنجا کنار هم زندگی می کنند. دختربچه های لاغراندام با پیراهن هایی بلند در میان خاک ها سرنوشت می گذرانند و به صاحب کوره «ارباب» می گویند. هوای عصر پاییز در این بیابان سرد است و آتشی روشن کرده اند. خاطره، دخترک 7 ساله آجرهای کوچکی برمی دارد، روی منبع آتش پرت می کند تا آن را خاموش کند، با مهارت دست هایش را جهت نشان دادن نحوه کارش تکان می دهد و می گوید:«ما هم آجر می زدیم. آجرها را برمی داشتیم اینجوری اینجوری، منزل به منزل کنار هم می چیدیم. سخت بود. سنگین بودند.» رکود ساختمانی دامن کودکان کار در کوره های آجرپزی را نیز گرفته است و کسب و کار دیگری در این جغرافیای بیابانی رونق گرفته است.

    یکی از اعضای جمعیت امام علی می گوید:«قبلاً فرزند ها در کوره ها یا واحدهای صنعتی کار می کردند، ولی مثل تمام بخش های اقتصاد، این کار هم به رکود خورد. الان فرزند ها زباله گردی می کنند و پول در می آورند.» حالا کوره ها به گاراژی از ضایعات که حکم پول را جهت کودکی فرزند ها دارد، تبدیل شده است اند. فرزند ها زباله ها را به کوره های متروک می آورند، آن ها را دپو و تفکیک می کنند و به پیمان کارهای بازیافت شهرداری می فروشند.

    از کار میان اسید و سوزن صنعتی تا تن فروشی در 10 سالگی , فقر در حاشیه تهران

    الهام فخاری، عضو شورای شهر پایتخت کشور عزیزمان ایران چند وقت پیش گفته بود:«سوءاستفاده جنسی بزرگ ترین آسیب جهت فرزند های زباله گرد است.»

    اینجا، یکی از محله های حاشیه است که از دردِ فقر، همه نوع آسیبی در آن جریان دارد. هر بار که خبری از قتل، تجاوز، کودک آزاری و… منتشر می شود، موجی از درد را همراه خود می کشاند، چند وقت بعد فراموش می شود تا کار به اتفاق بعدی برسد. ولی در سکونتگاه های فقیرنشین درد روایت هر روزه آن هاست. فرزند هایی که در میان خانواده هایی معتاد، کار می کنند و گاه نیز در کودکی بعد از تجربه های تجاوز کارشان به اعتیاد جنسی و تن فروشی می رسد.

    فاطمه در 8 سالگی جهت مدتی هر روز به بهانه بستنی و… به کارگاه چوب بری کشیده می‌شد و آنجا مورد تجاوز قرار می‌گرفت. 

    کار میان اسید و سوزن صنعتی

    رعنا، دختر 19 ساله ای است که از نخستین سال های نوجوانی خود کار کرده هست. نه دستفروشی، نه گل فروشی و نه پاک کردن شیشه های ماشین ها سر چهارراه، او روزهای 11 تا 15 سالگی اش را در کارگاه قطعه سازی ماشین گذرانده هست. حالا سیمای او نه دختر جوان 19 ساله، که زنی استخوان ترکانده با نگاهی زحمت دیده هست. او در این شهرک زندگی کرده، روستایی که تا چند وقت پیش حاشیه بوده و حالا بدون هیچ زیرساخت و تأسیساتی، به شهر تبدیل شده است هست. رعنا با حواس پرتی از روی وقت و سال ها می گذرد و کارش را چنین روایت می کند:«در یک کارخانه خیلی بزرگ کار می کردم. سوله 700 متری بود. طاقچه و باکس ماشین می زدیم. جهت همه جور ماشین هایی هم بود، پرشیا، 206 و… خیلی سخت بود و خطر داشت. یکبار داشتم طاقچه ها را منگنه می زدم، دو تا انگشتم سوزن خورد و چسبید به هم.

    از کار میان اسید و سوزن صنعتی تا تن فروشی در 10 سالگی , فقر در حاشیه تهران

    دو ساعت فقط گریه می کردم. نمی دانستم باید چه کار کنم. دست یکی از همکارهایمان هم قطع شد. از آنجا بیرونم کردند، پولم را درست ندادند.» او بعد از آن سرِ کاری رفته که اسمش را «آبکاری» می گذارد:«این چیزهای فلزی را که از آن لیوان و ظرف آویزان می کنند، آبکاری می کردیم.

    در اسید می گذاشتیم که زنگ زدگی اش برود. خیلی وقت ها اسید می پاشید و صورتم را می سوزاند. خیلی سخت بود. شب ها هم که منزل می رفتم، نمی توانستم بخوابم.آدم است دیگر، می ترسد.» وحشت او نه از زندگی فقیرانه در محله موادفروش ها، بلکه از پدرش بوده هست. پدری معتاد که به دخترهایش دست درازی و تعرض می کرد.

    تن فروشی در 10 سالگی، جهت 5 هزار تومان

    رعنا حالا در منزل علم جمعیت امام علی زندگی می کند و کارهای ساختمان را انجام می دهد، او می گوید:«الان خواهرم مشکلی دارد که نمی توانم بگذارم منزل بماند، بزرگ ترین خواسته ام این است که او را پیش خودم بیاورم.» دو تا از خواهرهایش در بهزیستی زندگی می کنند ولی خواهر 13 ساله دیگرش را از بهزیستی بیرون کرده اند. او ابا دارد از مسئله خواهرش بگوید، ولی روایت مددکاران از فاطمه که در8 سالگی تجربه تجاوز صاحبِ کارگاهی چوب بری را از سر گذرانده، روشن است.

    مسعود، یکی از مددکاران این خانواده چنین روایت می کند:«پدر خانواده حتی قرص تقویتی می خورد که شب ها به فرزند هایش تعرض کند. فرزند ها از او می ترسیدند و به آدم های دیگر راحت اعتماد کردند. فاطمه در 8 سالگی جهت مدتی هر روز به بهانه بستنی و… به کارگاه چوب بری کشیده می شد و آنجا مورد تجاوز قرار می گرفت. کار به جایی رسید که او به این اوضاع عادت کرد. 10 سالش زیاد نبود ولی حتی بلال فروش و کله پز محل نیز به او دست درازی کرده بودند و با دریافت های 2 هزار تومانی و 5 هزار تومانی، این کار هر روزش شده است بود.» مسعود راجع به وضعیتی که به آن اعتیاد جنسی می گویند، ادامه می دهد:«کار به جایی رسید که خودش آمد پیش ما و گفت از این اوضاع خسته شدم، از خودم بدم می آید.

    او را بهزیستی بردیم، ولی آنجا هم به خاطر پرسشها روان شناختی زیادی که برایش پیش آمده بود، اذیت می کرد و بعد از دو ماه خودشان او را به منزل برگرداندند. یکی از وقت هایی که پدرشان می خواست فرزند ها را اذیت کند، دخترها با آجر به سر او زدند. ما با پلیس تماس گرفتیم، گفتند ساعت 12 شب حکم ورود به منزل نداریم و مجبور شدیم با کمپ های ترک اعتیاد تماس بگیریم.» بعد از آن، دو ماه طول می کشد تا مددکارها بتوانند به کمک وکیل، با جرم پرداخت نکردن نفقه و کودک آزاری که خود پدر به آن اعتراف کرده بود، حدود دو سال مرد معتاد را به زندان بیندازند. مددکار این خانواده می گوید: «حالا نیز دوران حبسش تمام و آزاد شده است هست. ولی در این مدت، مادر خانواده هم دیگر از همه چیز عبور کرد و آنقدر اوضاع ارزش با فقر همراه بود که منزل را به پاتوقی جهت کارهای خودش تبدیل کرد.»

    چهره فاطمه با وجود قامت کوتاهش، شباهتی به دخترکان نوجوان ندارد، کم حرف است و در نگاهش تشویش زنان زحمت کشیده و میانسال می گذرد. زندگی در محله ای فقیرنشین، تنها کودکی و نوجوانی را از او دریغ نکرده هست؛ درد روایت هر روز فرزند هایی است که روزها و شب هایشان را با فاصله نیم ساعتی از پایتخت در محله های فراموش شده است می گذرانند و در هیاهوهای رسانه ای نیز جایی ندارند.

    زندگی در اوضاع بد اقتصادی کار را به جایی رسانده است که معضلات اجتماعی به روندعادی زندگی فرزند ها تبدیل شده است هست. پسربچه ای ۷ ساله می گوید:«اینجا پسر بزرگ ها با ما کاری می کنند که ما همان کارها را با دخترهای کوچک تر می کنیم.»

    واژه های کلیدی: زندگی | فرزند | در حاشیه | خانواده | اخبار اجتماعی


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار